من از اين مردم بي عار بدم مي آيد

از مكافات از آزار بدم می آيد

ذبح را آب نداده جلويم سر نبُريد

تا قيامت من از اين كار بدم مي آيد

سنگ ها از در و ديوار به ما می خوردند

تا ابد از در و ديوار بدم می آيد

پای من بسته نبود اسب، زمينم می زد

من از افتادنِ بر خار بدم می آيد

محملِ عمۀ ما را چقدر هُل دادند

به خدا از سرِ بازار بدم می آيد

دستِ من بسته كه شد برده ی رفتيم

من از اين دستِ گرفتار بدم می آيد

مردم و زنده شدم بس كه نگاهم غم ديد

عمۀ من چِقَدر مجلسِ نامحرم ديد

همۀ این ها رو بذار کنار مگه ناموسِ خدا نبود آوردند ت محلۀ برده ا چرخوندش به این اکتفا نکردند وارد بزم شراب کردند همه مون رو . گفت : تا وارد شدیم دیدم نانجیب سر رو گذاشته جلوش گفت:زینب! مگه نگفتی بابات علی؟ مادرت زهراست؟ حالا بگو بیان . به خاطر این که تن و دلِ بچه های امیرالمومنین رو بلرزونه . غرور زینبه غرور امیرالمومنینِ سر رو گذاشت جلوش . چوب خیزران رو برداشت . آن قدر به لب و دندان حسین زد . حسین .

این دستا بیاد بالا ببینم یه اربعین امسال میتونیم حرم حسین باشیم صدا بزن حسین .

 

 


آئین مستان حسین ,مردم منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

آپ نوا armandnet.com خرید نمونه سوالات مهندسی اخبار کتاب پروژه فیلم کلیپ برنامه موسسه حقوقی و بین المللی سام happy توس رایانه ::::::::::: همه چیز همین جا مجله پوست، مو، زیبایی و لاغری